مرگ کوهن به روایت زندگینامه نویس او

به گزارش وبلاگ جیرا، خبرگزاری ایسنا: سیلویا سیمونز نویسنده کتاب زندگینامه لئونارد کوهن با گذشت بیش از 10 روز از انتشار خبر درگذشت این خواننده و ترانه سرا، روایت خود را از این جریان منتشر کرد.

مرگ کوهن به روایت زندگینامه نویس او

سایت یاهو نوشت: لئونارد کوهن خواننده، شاعر، ترانه سرا و رمان نویس کانادایی روز هفتم نوامبر درگذشت و به خاک سپرده شد؛ اما خبر فوت او سه روز بعد عمومی شد. سیلویا سیمونز که نگارش کتاب زندگینامه ای من مرد تو هستم (2012) را برعهده داشته، درباره انتشار خبر درگذشت این چهره معروف بیان کرد: نوشتن این مطلب خیلی سخت است. 9 روز است آن را به تاخیر انداخته ام، از روز دهم نوامبر که تلفنم آغاز کرد به زنگ خوردن. پشت یک خط واشنگتن پست بود و دیگری خبرگزاری کانادا که می پرسیدند آیا من مرگ لئونارد کوهن را تایید می کنم. یکی از آن ها می گفت: پستی در صفحه فیسبوک کوهن گذاشته شده، اما ممکن است صفحه او هک شده باشد. چه کسی این روزها فیسبوک را باور می نماید؟ احساس می کردم دارم خفه می شوم.

همین طور که داشتم به این حرف ها گوش می کردم، به یکی از دوستان نزدیک کوهن پیغام دادم. او گفت: بله، لئونارد کوهن روز دوشنبه، یعنی سه روز پیش، مرده است. می دانستم لئونارد برخلاف سلبریتی بودنش، خیلی آدمِ اهل فضای خصوصی بود. قابل درک بود که اعلام خبر درگذشتش بعد از برگزاری مراسم خاکسپاری خصوصی او صورت بگیرد. همان موقع یک نفر از NPR تماس گرفت و در برنامه پخش زنده از من خواست به چند سوال جوا بدهم، سوالاتی که بدجور احساس تهی بودنم را تشدید می کردند. سیرک رسانه ها همواره من را سرگرم نموده است.

آنچه در ذهنم تکرار می شد، این بود که من تنها پنج هفته پیش با لئونارد تماس داشتم. ایمیل او کوتاه بود، ایمیل های او همواره کوتاه، دقیق، ظریف، مهربانانه و اغلب خنده دار بودند و اگر شرایط اقتضا می کرد، لحن رئوف و خردمندانه ای داشتند. او در آن آخرین ایمیل نوشت که کمی ناخوش است. من حرفش را شنیدم، اما فراموش کردم او استاد دست کم دریافت است. وقتی در 70 سالگی فهمید همه پس اندازش توسط مدیر برنامه های سابقش بالا کشیده شده، گفت که این مساله اثر زیادی روی او نمی گذارد.

فکر می کنم وقت خوبی است که بگویم من نویسنده زندگینامه لئونارد کوهن هستم (استفاده از فعل گذشته کمی زمان می برد). کتاب من مرد تو هستم: زندگینامه لئونارد کوهن همکاری و حمایت او را با خود داشت و آنچه نداشت، دخالت او بود. تنها درخواست لئونارد از من این بود که هیچ چیز را ماست اقتصادی نکنم. او به دنبال توضیح حال انسان های مقدس نبود. همین می تواند چیزهای زیادی درباره این مرد به شما نشان دهد.

او آخرین نفری بود که ادعا می کرد هیچ خطایی مرتکب نشده است و این اصلا ربطی به تواضع و نارضایتی های درونی او نداشت. نقصان و موقعیت شکسته شدن و ترک برداشتن، یکی از عمیق ترین موضوعات مورد مطالعه او و شاید شعار او بود. همان طور که او در سرود خوانده: هر چیزی ترکی دارد / نور از همان جا به درون می تابد.

برخلاف شهرت لئونارد برای تاریکی، او همواره به دنبال نور بود. مسلما او تاریکی را می شناخت، چون زمان زیادی از بزرگسالی اش را با افسردگی بالینی مبارزه می کرد؛ اما او در چشم های تاریکی نگاه می کرد و از آن یک شعر یا یک ترانه می گرفت. و یا یک خنده؛ لئونارد حس طنز فوق العاده ای داشت که اکثرا تاریک و تلخ بود.

اما برگردیم به جریان صداقت در زندگینامه او؛ صداقت اهمیت زیادی برای او داشت. صداقت و دوقلویش، اعتبار. شاید شنیده باشید ترانه سرایی برای لئونارد چقدر رنج آور بود. برای مثال نوشتن سرود 10 یا 15 سال از او زمان برد. او در واقع آن را در سه آلبوم متفاوت ضبط کرد که آخرین آن ها آینده بود و دو نسخه اولی را رد کرد. دلیلش این بود که: وقتی آدم به آن گوش می دهد احساس می نماید خواننده دستش انداخته است. پنج سال طول کشید تا لئونارد ترانه مخصوص قرن بیست ویکم خود، یعنی هله لویا را بنویسد. هله لویا یا ترانه ای درباره غم انگیز بودن روابط انسانی است یا ترانه ای با حال خوش و آهنگی محبوب برای برانگیختن بت های آمریکایی. لئونارد می گفت که مشکل، نوشتن ترانه نیست. او به راحتی می توانست این کار را انجام دهد. مساله تقلای او برای صحت کامل کار بود. او نمی خواست تو را فریب دهد. لئونارد اصلا کسی نبود که بخواهد ما، توجه و احساسات مان را گرو بگیرد.

همه این مصاحبه هایی که طی روزهای گذشته از من درباره شخصیت او گرفته شده، به معنای اهمیت مرگ او است. بعضی به دنبال بیانیه ای رسمی بودند، بعضی ها می خواستند بدانند آیا او باید به جای باب دیلن جایزه نوبل را می گرفت، بعضی هم در پی تاریخ خلاصه شده زندگی او بودند.

او در مونترال متولد شد و بزرگ شد. در خانواده ای یهودی که یا ربی بودند و بنیان گذار کنیسه ها و یا تاجر و موسس روزنامه ها، رشد پیدا کرد. لئونارد تبدیل به شاعری جدی شد. اولین مجموعه اشعار او بیا اساطیر را مقایسه کنیم در سال 1956، بیش از یک دهه پیش از انتشار اولین آلبوم موسیقی او، چاپ شد. او آن روزها دهه 30 عمرش را می گذراند. من دختر جوانی بودم که آن آلبوم را گوش می کردم. یادم می آید که فکر می کردم عکس او روی جلد آلبوم شبیه یک شاعر مرده اسپانیایی است.

لئونارد پیش از علاقه مند شدن به فدریکو گارسیا لورکا شاعر اسپانیایی، با شاعران انگلیسی و ایرلندی بزرگ شد. لئونارد آن موقع 15 سال داشت و در همان سن، اولین گیتارش را خرید. تصمیم گرفت دستی در صنعت موسیقی داشته باشد، چون با شعر و شاعری نمی توانست صورت حساب های خواروبارفروشی را بپردازد. علاوه بر این، او می گفت همواره پشت هر کلمه ای که می نوشت، موسیقی نهفته است.

لئونارد کوهن که تا 33 سالگی تصمیم به خواندن و ترانه سرایی نگرفته بود، در دهه 1960 میلادی از شهر مونترال کانادا در صحنه هنری پدیدار شد. او تا قبل از انتشار آلبوم اول خود، به عنوان شاعر و نویسنده شناخته شده بود.

کوهن در سال 2011 میلادی به خاطر آن که مجموعه آثارش بر سه نسل در سراسر دنیا تأثیر گذاشته است، برنده یکی از معتبرترین جوایز ادبی اسپانیا شد. او با ترانه هایی از جمله تا انتهای عشق با من برقص، سوزان، هله لویا و بدرود ماریان به شهرتی دنیای دست یافت. آلبوم من مرد تو هستم در سال 1988 از نظر تجاری پیروز ترین آلبوم او شناخته شد.

این خواننده در مراسم اعطای جوایز موسیقی گرمی سال 2010 در لس آنجلس جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد. افکار قدیمی، مسائل محبوب و تو سیاه ترش می خواهی سه آلبوم آخر این هنرمند بودند که به ترتیب در سال های 2012، 2014 و 2016 روانه بازار و با استقبال فراوانی روبه رو شدند.

لئونارد کوهن حدود یک ماه پیش در مصاحبه با نیویورکر گفته بود: برای مرگ آماده ام. امیدوارم خیلی سخت نباشد ...

منبع: برترین ها

به "مرگ کوهن به روایت زندگینامه نویس او" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مرگ کوهن به روایت زندگینامه نویس او"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید